معنی خالق اثر بهارستان
حل جدول
جامی
خالق بهارستان
عبدالرحمن جامی
بهارستان
اثر جامى
میدان تاریخی تهران
شاعر اثر بهارستان
جامی
لغت نامه دهخدا
بهارستان. [ب َ رَ / رِ] (اِخ) بهارستان چین. بهار چین. بهارخانه ٔ چین. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بهارخانه ٔ چین شود.
بهارستان. [ب َ رِ] (اِ مرکب) (از: بهار + -ِستان) جایی که شکوفه و گلهای گوناگون در آن انبوه باشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). جایی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد. (ناظم الاطباء):
همین بس در بهارستان محشر خون بهای من
غبارش بوی گل شد در رکاب و گردجولانش.
خاقانی.
|| بتخانه. بتکده. (فرهنگ فارسی معین).
بهارستان. [ب َ رِ] (اِخ) مجلس شورای ملی. میدان و محله ای است در تهران که مجلس شورای ملی [سابق] در شرق و مسجد و مدرسه ٔ عالی سپهسالار در جنوب شرقی آن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین).
بهارستان. [ب َ رَ /رِ] (اِخ) بهار خسرو. قالی بزرگی که در تالار بار یکی از قصور سلطنتی تیسفون مفروش بود و بقول بلعمی آنرا «فرش زمستانی » می گفتند و آن از جنس زربفت بود و 60 ارش طول و 60 ارش عرض داشته در فصل زمستان منظره ٔ بهار را در برابر شاهنشاه میگسترده است. در متن آن خیابانها و جدولهای آب ساخته بودند و شهرها از میان باغی خرم می گذشت که کشتزارها و باغچه ها پر میوه و سبزی آنرا فرا گرفته بودند. شاخ و برگ درختان آن از زر و سیم و گوهرهای رنگارنگ بود. (فرهنگ فارسی معین).
بهارستان چین
بهارستان چین. [ب َ رَ / رِ ن ِ] (اِخ) بهارستان. بهار چین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بهارستان شود.
خالق
خالق. [ل ِ] (ع ص) نو بیرون آورنده بر مثال سابق. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آفریدگار. (مهذب الاسماء). آفریننده. مقابل مخلوق. مُوجِد. مُبدِع بوجودآورنده. فاطر. ج، خالقون، خالقین: هل من خالق غیر اﷲ. (قرآن 3/35). || از صفات باری تعالی. (آنندراج) (منتهی الارب): و اذ قال ربک للملائکه اًنی خالق بشراً من صلصال من حماء مسنون. (قرآن 28/15). ذلکم اﷲ ربکم لااله الاهو خالق کل شی ٔ فاعبدوه و هو علی کل شی ٔ وکیل. (قرآن 62/40). هو اﷲ الخالق الباری ٔ المصور له الاسماء الحسنی... (قرآن 24/59).
ای غافل از شمار چه پنداری
کت آفرید خالق بیکاری.
رودکی.
کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنند
بری بود ز نقائص چو خالق سبحان.
فرخی.
داده ست بدو ملک جهان خالق معبود
با خالق معبود کسی را نبود کار.
منوچهری.
مقدار الاعمار و خالق اللیل و النهار... روزگار عمر و مدت پادشاهی این مقدار نهاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 384).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشائی.
ناصرخسرو.
اختلاف میان ایشان در معرفت خالق... هر چه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه). و همه به وحدانیت خالق و رازق خویش معترف میباشند. (کلیله و دمنه).
قفل بر دلهای ما بنهاد حق
کس نداند برد بر خالق سبق.
مولوی.
|| اندازه کننده. (مهذب الاسماء). || صانع ادیم و مانند آن. (آنندراج) (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(بَ رِ) (اِمر.) بتخانه، بتکده.
فرهنگ عمید
باغی که درختان نارنج و سایر مرکبات فراوان داشته باشد،
جایی که شکوفهها و گلهای رنگارنگ داشته باشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکوفهزار، نارنجزار، بتخانه، بتستان، بتکده، فغستان، آتشکده
فرهنگ فارسی هوشیار
جائی که انبوه از شکوفه و گلهای گوناگون باشد
معادل ابجد
2151